۱شنبه ۲۵ آبان ماه

خلاصه :

🌸امروز بعد از خوردن املت خوشمزه‌ای که داشتیم رفتیم برای صبحگاه 😋

🌸صبحگاه هامون....آیة الکرسی و شعر حفظ میکنیم، ورزش میکنیم، میدوئیم🏃🏻‍♀️

🌸کلاس اول ورزش داشتیم...تمرین های مختلفی رفتیم مثل مانع رد کردن ایستگاهی و...

🌸بعد رفتیم برای ایستگاه هیجانی مون با بکینگ‌پودر، شامپو و رنگ خوراکی کف درست کردیم و بعد با آن نقاشی کشیدیم،دستمون رو زدیم😍

🌸رفتیم برای ایستگاه ویتامینه و ذرت 🌽خوردیم خودمون رو تقویت کردیم😋

و بعد سرسره بازی کردیم 🛝

 🌸با خاله الهه کلاس داشتیم کتاب داستان (دوست دارم بابایی دوست دارم مامانی ) برایمان خواندن و دستبند با مهره درست کردیم که در رابطه با آیه (و بالوالدین احسانا ) هر وقت آن دستبند را دیدیم برویم و پدر مادرمان را ببوسیم 😘

🌸بعدش رفتیم لی‌ لی پوتی 🤹🏻‍♀️

خاله داستان برایمان خواند( دوچرخه سواری خانم آرمیتاژ)... خانم آرمیتاژ یک دوچرخه داشت وقتی که ز بغل دوچرخه‌اش در جنگل یک جوجه تیغی🦔 رد شد و بوق زد متوجه شد که دوچرخش به بوق بلندی نیاز دارد برای همین سه تا بوق برای آن خرید... در هر چیزی که برایش پیش می‌آمد دائماً از خود می‌پرسید دوچرخه من به چه چیزی نیاز دارد و آن را تهیه می‌کرد 

مثلاً باران🌧️ آمد و برای اینکه در باران گیر نکند برای آن چتر خرید یا برای سگش🐶 برای آنکه خسته نشود صندلی دیگری درست کرد،آنقدر به دوچرخه‌اش وسیله نصب کرد که آخر دوچرخه منفجر شد و ترکید و بعد مجبور شد که اسکیت 🛼بخرد و باز هم فکر کرد به اسکیتش چه چیزی اضافه کند

🌸بعد کلاس کلاژ ماکت شهر و محله را درست کردیم 

🌸رسیدیم به ایستگاه ناهار خوردن، غذاهای خوشمزمون رو خوردیم و انرژی گرفتیم 😋

🌸کلاس بعدی دستورزی داشتیم...کاربرگ حل کردیم که تمرین مون وصل کردن نقطه چین‌های شکل‌های مختلف مثل موج دریا دلقک و.... بود🤡 یک تمرین هم داشتیم که نیم دایره و دایره در اول تمرین بود و ما باید شبیه به آن می‌کشیدیم

🌸در آخرین کلاس داستان پری کوچولویی را خواندیم که دوست داشت قلعه‌ای برای خود بسازد که سقفش قلبی❤️ باشد و درش ستاره‌ای⭐ و باغی داشته باشد و دوستانش را دعوت کرد تا شادی هم به قلعه بیاید و ما قلعه و اجزای آن را درست کردیم